زلال حکمت
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زلال حکمت و آدرس zolalehekmat.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


 

بی قرار

شهید عارف؛ شاعر، نقاش و دانشجوی پزشکی علی رضا فیروزی(تولد:فسا1343-شهادت: 1367 عملیات بیت المقدس) 

روح بزرگ علی رضا طاقت درنگ در این دنیای کوچک را نیافت و به کاروان یاران شهیدش پیوست.آنچه از سروده های او باقی مانده است نشان می دهد که آینده شعری او بسیار درخشان بود؛ اگر چه به زیباترین آینده ها رسید... علی رضا این مثنوی زیبا را برای شهید محمد جعفر شکرپور سروده است.

 

آن شب میان عاشقان شوری دگر بود

از اتفاقی تازه قلب شب خبر بود

 

مرغان عاشق زین قفس پرواز کردند

پرواز را تا بیکران آغاز کردند

 

از دخمه تاریک دنیا پر گرفتند

راه دیار دوست را از سر گرفتند

 

رفتند تا اوج فلک،تا چشمه نور

رفتند تا سینای عشق و وادی طور

 

رفتند آنجایی که  کوی آشناییست

آنجا که ماوای شهیدان خداییست

 

جایی که جان آرام گیرد نزد جانان

آن جا که "عند ربهم" فرمود قرآن

 

این عاشقان را جز شهادت مرگ ننگ است

در کامشان بی دوست ماندن چون شرنگ است

 

چون عشق را جز عشق تفسیری دگر نیست

حلاج را جز دار تدبیری دگر نیست

 

این واژه در قاموس دل با خون قرین است

این داستان آغاز و پایانش همین است

 

تدبیر این یاران عاشق نیز خون است

زین حلقه هر کس بیم جان دارد برون است

 

پروای جان یعنی اسیر خویش بودن

یعنی اسیر نفس بد اندیش بودن

 

پروانگان را هیچ پروایی زجان نیست

سودای جانان چون بود،پروای جان نیست

 

پروانه کی پروایی از پر سوختن داشت

گویی که از اول سر افروختن داشت

 

این جمع مشتاقی که بیم سر ندارند

جز وصل یار اندیشه ای دیگر ندارند

 

در عشق بازی رشک مجنونند اینان

آلاله های غرق در خونند اینان

 

این پاکبازان را چه باک از جان سپردن

رندان بیدل را چه باک از زخم خوردن

 

با این سبک بالان بی پروا و بی باک

با کاروان لاله های سینه صد چاک

 

با این سبک روحان از خود وا رهیده

وارسته ای می رفت از دنیا بریده

 

وارسته ای،دلداده ای،جان بی شکیبی

درد آشنایی،با تن آسایی غریبی

 

این عاشق از خویش رسته جعفرم بود

این سینه و بازو شکسته جعفرم بود

 

این زخم کین بر سینه جعفر بود ،جعفر

این عارف بی کینه جعفر بود جعفر

 

او سینه اش سینای موسای طلب بود

هر دم دلش بهر طلب در تاب و تب بود

 

شوق شهادت در نگاهش موج می زد

مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می زد

 

می رفت و بر دل داشت شوق بی قراری

آموخت یاران را طریق سربداری

 شهید محمد جعفر شکرپور

 

 
[ جمعه 29 شهريور 1392 ] [ 17:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

...و تلک الایام نداولها بین الناس...(سوره ی آل عمران آیه 140)

 

...و این روزگار را (برای عبرت) میان مردم می گردانیم...

 

یاد باد آن روزگاران یاد باد...

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد

ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

(سعدی)

انگار همین دیروز بود....

[ پنج شنبه 28 شهريور 1392 ] [ 22:1 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

گل معراج(غزلی زیبا در مدح حضرت ختمی مرتبت "ص" از استاد جواد جعفری فسایی"سها")

 

گل معراج

نام زيبــاي محـــمّد ،ز كفـــم  صـــهبا بـرد

عاشـــقم بر رخِ خـود كرد و،  از این دنيا برد

 نه همين سوخت دل و ، ساخت مرا ذرّه‌ي خاك

 برق طــوفان شـد و، خاكسـترِ من ، از جا  برد

 تو مپنـدار، كه او ســاده به معشــوق  رسيد

  ره ز جبــريل زد و، پـي بـه رهِ اقصــا بــرد

 مُصحَـفي كـز سـفرِ دوسـت،  ره آوردش بود

 خطّ بطـلان مرا شســت و،  همــه يكجــا برد

 آن يتيــمي كه فلــك ، مهــر پــدر بــرد از او

 لطــف حق گشـت و،  قرار از همـه‌ي دلها برد

 هیـچ نارفته به مكتب، سرِ خود، خـط ننوشت

 جــز ولايِ دل مــن ، كــز همگـان ، طغــرا برد

 هــر گلــی، تــا دمِ معــراج، لب بــام  رسـد

 او سر از عــرش، بـرون بـرد و، سمن آرا برد

 من نه آسان به ولايش، دل و دیــن دادم زود

 رسـم عاشـق كُشي اش، این همه را يغما برد

  قطـره اي بــودم و، در جـوي فنا جايــم بود

 او صـدف بـــود  و، مــرا تا به دل دريـا برد

 او نه بحـري‌ست ،كه غـوّاص بر او يابد دست

 لؤلـویي بـــود، كه از جوهـــريان لالا بــرد

 پس «سها» ،در كشش دوست نه آن  مجنوني

مگــر آن روز، كه ایـــن نامـــه برِ ليـلا  برد

(با تشکر از استاد جعفری به خاطر اجابت خواهش حقیر نسبت به درج این غزل زیبا و برای من خاطره انگیز، در وبلاگشان و همکار فرهیخته ام جناب مهر پیما که عکس استاد را از وب ایشان گرفته ام)
[ پنج شنبه 28 شهريور 1392 ] [ 8:48 ] [ محمدحسین تقوایی ]

ترجمه منظوم نامه 3 نهج البلاغه از:

استاد شهریار

27 شهریور ماه یاد روز غروب غمگنانه آفتاب شعر و ادب ایران زمین؛ مرحوم استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی(شهریار) در سال 1367 می باشد. و چه شایسته و به جاست که این روز را (روز شعر و ادب ایران زمین) نامیده اند.

یاد و نام و خاطره شهریار بزرگ تا ابد جاودانه باد.

آنچه پیش رو دارید؛ ترجمه منظوم سومین نامه امیر بیان(ع) در نهج البلاغه- نامه اعتراض آمیزامام(ع)  به شریح قاضی- است.(برای آشنایی بیشتر با این نامه رجوع کنید به: مجموعه مطالب "آقای رئیس جمهور..." در همین وبلاگ- خرداد 1392) :

شریحی است قاضی معاصر به مولا

ولی قاضی ریش و پشم است و شولا

خیانت به خفیه، عبادت به کرنا

خدا گوید اما ارادت به خرما

برون مؤمن و متقی و موحد

درون مشرک و سخت مرتد و ملحد

به ظاهر طلای عیار و درستی

ولی از بطون سکه قلب و سستی

قضاوت به خبث و خیانت سرشته

به خون شه کربلا خط نوشته

سر خوان او رشوه چون منّ و سلوی

چنانش بچسبد که بر مرده حلوا

به هشتاد دینار وقت،از تجمل

خریده یکی خانه چون دسته گل

قباله نوشته ،شهودی گرفته

ضمان درک را عهودی گرفته

کلاهی همه شرعی و شسته رُفته

ولیکن به هر بخیه ننگی نهفته

طلب کرد او را علی شاه مردان

نگاهی بدو کرد چون شیر غضبان:

کجایی! که عمرت بپرِّد چو بادی

در آن خانه آید غلاظٌ شدادی

نه حجت پذیرد نه چندین گواهی

به گورت کشاند بخواهی نخواهی

گر این خانه جز از حلالت خریدی

نخسبی که در غار افعی خزیدی

برانداختی خانه دین و دنیا

نه اینجا دگر خانه داری نه آنجا

از این غبن فاحش جهانی بلرزد

متاعی چنین خود به لعنت نیرزد

نگاهش به انشای متن قباله

که انشاد فرمود این سرمقاله

به من کرده بودی گر این امر، تسلیم

من این گونه می کردم این نسخه تنظیم:

فروشنده : کوچنده از خانمانی

خریدار : وا مانده از کاروانی

مبیعش : نوانخانه ای سست بنیاد

بنایی که خاکی است در معرض باد

یکی منزل کاروانخواب چرکین

که "برخیز" گوید به دنبال "بنشین"

نه در وی صفایی نه با وی سروری

چه دهلیز مرگی چه دالان گوری

بود واقع این خانه درد و علت

به شهر غرور از اقالیم غفلت

وزان شهر در کوی بی تکیه گاهان

خود آن کوی در برزن روسیاهان

شمالاً : به مرداب آفات،محدود

جنوباً : به مرگ و مکافات محدود

به شرقیش: بیغوله نفس طامع

به غربیش: شیطان که حدش به شارع

به دیوار غربی است درب ورودش

وزین در به شیطان سلام و درودش

بها : در گذشتن ز عزّ و قناعت

به هر سفله تعظیم و تکریم وطاعت

ضَمان درک : عهده روزگاران

نگونسازِ تاج از سر تاجداران

فروشنده قصر فرعون و قیصر

ستیزنده داریوش و سکندر

ز پرویز گنجینه تاراج کرده

ز شیرین جهیزیه حراج کرده

گلاویز خنجرگدازان خونریز

ستاننده جان تیمور و چنگیز

به خاک افکن هر که تخم هوس کاشت

به زعمی که حاصل به احفاد بگذاشت

بلی عهده دار است ضامن که آخر

کشد جمله در موقف هول محشر

در آن دادگاه عظیم الهی

عظیم است رسوایی و رو سیاهی

گواهان محضر: خدا وانگهی عقل

که در گوش جان قصه ها می کند نقل

چه عقلی که بند علائق گسسته

بت نفس اماره خود شکسته

خدایا! چه قرآن ناطق امامی

کلام الملوک ملوک الکلامِ

 

 

 

[ سه شنبه 26 شهريور 1392 ] [ 15:55 ] [ محمدحسین تقوایی ]

ای کعبه ی دلربای دل ها ؛ مشهد

ای از تو رهی به عرش اعلا ؛ مشهد

از عشق تو یا ضامن آهو هر روز

با پای دل از فسا روم تا مشهد

(سروده ی : محمد حسین تقوایی)

[ سه شنبه 26 شهريور 1392 ] [ 14:46 ] [ محمدحسین تقوایی ]

نقص زنان!

آیا زنان ناقص العقلند؟

خطبه 80 نهج البلاغه از بحث برانگیزترین خطبه های این مجموعه ارزشمند است.حسب نقل سید رضی؛امام(ع) این خطبه را پس از فراغت از جنگ جمل ایراد فرمودند و در آن با استخدام واژه (نقص) به بیان برخی از ویژگی های زنان می پردازند،که خود معرکه آراء صاحب نظران شده است. حضرت می فرمایند:

معاشر الناس ان النساء نواقص الایمان نواقص الحظوظ نواقص العقول...

(ای مردم! زنان از نظر ایمان؛بهره اقتصادی و موهبت عقل، کاستی هایی دارند...)

آنگاه امام(ع) به بیان علت این نواقص می پردازند و برکناری آنان از نماز و روزه در ایام معذوریت را علت نقص ایمان؛ برابری شهادت دو زن با شهادت یک مرد را علت نقص عقل و نصف بودن ارثشان نسبت به مردان را علت نقص بهره آنها می دانند.

وجود این مفاهیم در این خطبه بسیار جنجال برانگیز بوده به نحوی که برخی انتساب این کلام را به امام (ع) نفی کرده اند؛اما وجود آن در منابع قبل از زمان سید رضی این احتمال را منتفی می کند.

اگرچه بحث (حقوق زن و مرد در اسلام) نیازمند مباحث گسترده ای می باشد – که شاید از حوصله فضای مجازی خارج باشد- اما به طور اختصار به بیان برخی پاسخ ها پیرامون شبهات وارد بر این خطبه می پردازیم.

اعتقاد ما به (عدالت الهی) و نیز تصریح قرآن به این که در پیمودن راه کمال انسانی؛جنسیت مطرح نیست(ر.ک سوره نحل آیه ی 97)؛این نکته را روشن می سازد که قطعا منظور از (نقص) در این خطبه،(عیب و ایراد و کاستی) که با عدل الهی منافات داشته باشد نیست.

شأن صدور این خطبه(جنگ جمل؛ که آتش افروز آن یک زن-عایشه- بود) ما را به این نکته رهنمون می شود که قطعا منظور امام(ع) تمام زنان نیستند؛ کما این که در آیات متعددی از قرآن شاهدیم که به مذمت (انسان) می پردازد و او را حریص و کم طاقت و بی تاب و بخیل معرفی می کند(ر.ک: سوره معارج آیات 19-21) یا انسان را (کفران کننده آشکار) می داند(ر.ک: زخرف 15)؛ و این همان انسانی است که به شهادت قرآن،خداوند تاج کرامت را فقط بر سر او نهاده است(ر.ک:اسری 70).بی شک انسان در طبیعتش؛ این صفات را ندارد بلکه ظاهر این است که این صفات انسان هایی است که تحت تربیت رهبران الهی قرار نگرفته اند و در میان هوس هایشان غوطه ورند.در میان زنان نیز افراد شایسته ای هستند که حتی الگوی بشریتند مانند حضرت زهرا و حضرت مریم (س) و...و به عکس زنان منحرفی هم هستند که سرچشمه بسیاری از نابسامانی های جامعه انسانی اند.(ر.ک: تحریم آیه 10).

از سوی دیگر (نقص) همیشه (عیب) نیست؛و هیچ مخلوقی هم (کامل) نیست. و این دو جنس در کنار یکدیگر به تکمیل نواقص هم می پردازند. مردان نیز در (احساسات و عواطف) نسبت به زنان ؛ناقصند و در کنار آنها به کمال می رسند(ر.ک: روم آیه 21).

از طرف دیگر کاستی های سه گانه مورد اشاره امام(ع) هر کدام دلایل خاصی دارند؛ که در نظام احسن کاملا به جا و ضروری هستند-که شرح آنها از حوصله این بحث خارج است-(ر.ک: شرح پیام امام آیة الله مکارم ج 3 ص 291)

نهج البلاغه پژوه معاصر؛مرحوم دشتی نیز در ذیل این خطبه بیان کرد ه اند که (نقص) در این خطبه به معنای(تفاوت و اختلاف) است،کما این که واژه(تفاوت) نیز در آیه 3 سوره ملک(...ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت...در آفرینش خدای رحمان هیچ تفاوتی" =عیبی" نمی بینی) به معنای (نقص و عیب) است. روشن است که اگر در این آیه (تفاوت) را به معنای(اختلاف) بگیریم با حقیقت هستی در تضاد خواهد بود. از دیدگاه مرحوم دشتی امام(ع) می خواهد بفرماید که زن و مرد هر کدام جایگاه و روحیات مخصوص به خود دارند و جایگاه هر کدام باید حفظ گردد؛پس عایشه را که یک زن است سوار بر شتر فرمانده خود قرار ندهید که آتش جمل را برافروزد.

 

[ یک شنبه 24 شهريور 1392 ] [ 21:45 ] [ محمدحسین تقوایی ]

آشنایی با حکمت 130 نهج البلاغه

حکمت 130 نهج البلاغه از زیباترین و تأثیرگذارترین سخنان امیر بیان(ع) می باشد.امام (ع) وقتی از جنگ صفین برمی گشتند و به قبرستان پشت دروازه ی کوفه رسیدند؛رو به اهل قبور کرده و فرمودند:

ای ساکنان خانه های وحشت! ای اهل محله های خالی و گورهای تاریک! ای خفتگان در خاک! ای اهل غربت! ای تنها ماندگان! ای وحشت زدگان! شما پیش از ما رفتید و ما در پی شما روانیم و به شما ملحق خواهیم شد.

اما خانه هایتان؛ دیگران در آن سکونت گزیدند! اما همسرانتان؛ با دیگران ازدواج کردند! اما ثروت هایتان؛ میان دیگران تقسیم شد! این خبری است که ما داریم؛ حال شما چه خبر دارید؟

(آنگاه رو به اصحاب فرمودند:) بدانید که اگر اجازه ی سخن گفتن داشتند، شما را خبر می دادند که:

خیر الزاد التقوی!

بهترین توشه تقواست.

[ جمعه 22 شهريور 1392 ] [ 15:38 ] [ محمدحسین تقوایی ]

آشنایی با خطبه 221 نهج البلاغه

یکی از خطبه های فصیح؛بلیغ و تأثیر گذار نهج البلاغه خطبه 221 می باشد.توصیفات و تعریفات عجیبی که ابن ابی الحدید معتزلی-شارح معروف نهج البلاغه- از این خطبه دارد، مؤید این مطلب است. وی در جلد یازدهم شرحش بر نهج البلاغه،در باره این خطبه می گوید:

(...کسی که آن را بررسی کند،کلام معاویه درباره علی"ع" را باور خواهد کرد که گفت:"به خدا قسم،فصاحت را جز علی برای قریش بنیان گذاری نکرد"...سزاوار است تمام فصحای عرب اجتماع کنند و این خطبه بر آنها خوانده شود و به جهت عظمت آن در برابر خدا به سجده بیفتند!...به خدا قسم،در طول پنجاه سال از عمرم بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام و هیچ زمانی نبوده که به هنگام خواندن این خطبه در من اثری از خوف و پند و موعظه و لرزش به وجود نیاید!...)

امام(ع) این خطبه را بعد از تلاوت آیه (الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر) ایراد فرمودند و این خطبه در حقیقت از خطبه های تفسیری نهج البلاغه می باشد چرا که تمام آن ناظر به تفسیر سوره تکاثر است.

 درآغاز کلام امام(ع) در این خطبه سخن از بی خبری مردم از سرنوشت خویش است و این که چگونه از وضع خفتگان در زیر خاک عبرت نمی گیرند.سپس امام(ع) به بیان شرح حال مردگان می پردازند که چگونه در حالی که بسیاری از آنها صاحب منصب و مقام بودند؛ در زیر زمین جای گرفتند و کسی از آنها خبر نمی گیرد:

(...غایبانی هستند که انتظار بازگشتشان نیست و شاهدانی که هرگز حضور ندارند...اگر یادشان فراموش گشته و خانه هایشان در سکوت فرو رفته؛ بر اثر طول زمان و بعد مکان نیست،بلکه جامی به آنه نوشانده شده(جام مرگ) که گویا بودند و لال شدند،شنوا بودند و کر گشتند و حرکاتشان به سکون تبدیل شد...همسایگانی هستند که با یکدیگر انس نمی گیرند و دوستانی که به دیدار یکدیگر نمی روند...)

در ادامه خطبه امام(ع)؛گویا گفتگویی درس آموز با مردگان دارند و آنها با زبان حال پاسخ هایی می گویند که بسیار بیدارگر و تکان دهنده است:

(...چهره ای زیبای ما زشت و پژمرده و بدن های ناز پرورده، پوسیده و متلاشی شد. لباس کهنگی و فرسودگی پوشیدیم و تنگی قبر ، سخت ما را در فشار قرار داد و وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده ایم و خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته اند...)

در پایان این خطبه امیر المؤمنین(ع) از روزها و لحظات پایانی عمر انسان سخن می گویند که چگونه طبیبان از درمان نا امید و داروها بی اثر می شوند؛زبان از کار می افتد وشنوایی از دست می رود و مرگ بر همه وجود انسان سایه می افکند:

(...همانا مرگ سختی هایی دارد که هراس انگیزتر از آن است که بتوان در قالب الفاظ ریخت و یا اندیشه های اهل دنیا آن را درک کند.)

مطالعه این خطبه ارزشمند را به تمام دوستان فرهیخته توصیه می کنم.

[ پنج شنبه 21 شهريور 1392 ] [ 8:55 ] [ محمدحسین تقوایی ]

معرفی یکی از شروح مهم و علمی نهج البلاغه

یکی از مهم ترین شروح نهج البلاغه شریف؛ شرح مستند؛معتبر،جامع،نوین و علمی مرحوم علامه محمد تقی جعفری(1304-1377) می باشد.

عنوان این مجموعه 27 جلدی (ترجمه و تفسیر نهج البلاغه) می باشد.مرحوم علامه جعفری در این شرح ارزشمند با روی کردی اسلامی – انسانی در ضمن شرح کلام علوی به بیان مسائل بسیاری در حوزه فلسفه؛سیاست، عرفان،ادیان،جامعه شناسی، روان شناسی،ادبیات و متدولوژی و... پرداخته است.

استفاده از منابع متعدد شیعی و سنی در تفسیر و تاریخ و نیز بهره گیری از دیوان های شعر به ویژه مثنوی از مهم ترین ویژگی های این مجموعه ارزشمند است.

بی تردید هیچ نهج البلاغه پژوهی از مراجعه به این منبع ارزشمند بی نیاز نخواهد بود.

(دستخط شریف مرحوم علامه جعفری که در صفحه اول شرح مذکور نوشته و آن را وقف کتابخانه مسجد گوهرشاد مشهد نموده اند؛عکس توسط حقیر و با اجازه مدیر کتابخانه گرفته شده است)

متأسفانه عمر مرحوم علامه جعفری تا شرح خطبه 185 نهج البلاغه بیشتر کفاف نداد و این مجموعه ارزشمند ناتمام ماند.

 

[ چهار شنبه 20 شهريور 1392 ] [ 1:2 ] [ محمدحسین تقوایی ]

هشدار:

استفاده ی ابزاری از دین!!...

اشاره:

چندی پیش در پایگاه شخصی جناب آقای محمد باقر فیروزی به نشانی

www.firouzi.org

مطلب زیبا؛به جا و قابل تأملی دیدم با عنوان(استفاده ابزاری و خلاف ادب از نام امام زمان؛قائم"عج")که طی آن نویسنده از این که علی رغم عظمت شـأن حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) از این اسم با محتوای حضرتشان برای از جا بلند کردن مردم استفاده می شود، انتقاد کرده بودند و انتقادی بسیار شایسته و صحیح نیز بود.

این نوشتار به برخی دیگر از این گونه استفاده های ابزاری از آموزه های دینی اشاره دارد.

1)تلاوت قرآن اول مجالس؛ تبرک یا...؟

تلاوت قرآن در آغاز برنامه ها به جهت تبرک و تیمن از آیات نورانی وحی امر مقدسی است؛اما متأسفانه مدتی است این امر به استفاده ابزاری و سمبولیک از قرآن تبدیل شده است!

اول هر جلسه در حالی که مستمعین مشغول صحبت های متفرقه هستند؛قاری شروع به تلاوت قرآن می کند و در دو سه دقیقه نیز(به سفارش مسئولان جلسه) به پایان می رساند؛ که نه تنها حق تلاوت و استماع آیات رعایت نشده بلکه به گونه ای بر خلاف ادب قرآنی می باشد.

2)طلب صلوات یا...؟

بی تردید بعد از کلمه توحید؛ ذکر صلوات بر محمد و آل محمد از افضل اذکار می باشد؛ اما گاه مشاهده می شود که در بعضی مجالس برخی از افراد مؤمن اما نا آگاه و ساده دل به هر بهانه ای (قبل از منبر؛وسط منبر با سکوت سخنران، با قطع برق، با وصل برق،قبل و بعد از اطعام و...) طلب صلوات می کنند که این کار با شأن والای صلوات منافات دارد.

3)روضه خوانی یا...؟

بسیار دیده ایم که برخی از مداحان اهل بیت(ع)؛ در میان قرائت دعا به ذکر مصیبت می پردازند! حقیقت این است که ذکر مصائب اهل بیت(ع) باید یا قبل از شروع دعا و یا در پایان آن باشد؛گاهی مداح وسط دعای کمیل می بیند که مجلس آنچنان اشک و سوزی ندارد؛ با گریز به حادثه عاشورا در صدد گرفتن اشک از مستمعین بر می آید! و این کارنه با شأن دعا و مناجات هماهنگی دارد و نه با شأن روضه خوانی!

 

[ سه شنبه 19 شهريور 1392 ] [ 17:1 ] [ محمدحسین تقوایی ]

سخنان اموزنده از شیخ رجبعلی خیاط :



♦ قیمت تو به اندازه خواست توست،اگر خدا را بخواهی،قیمت تو بی نهایت است و اگر دنیا را بخواهی،قیمت تو همان است که خواسته ای.

♦ دین حق همین است که بالای منبرها گفته می شود،ولی دو چیز کم دارد:یکی اخلاص و دیگری،دوستی خدای متعال.

♦ هی نگو دلم اینطور می خواهد،ببین خدا چه می خواهد.

♦ خدا همه عالم را برای شما و شما را برای خودش آفریده است.ببینید که چه مقام و منزلتی برای شما آفریده است.


♦ مقدسها همه کارشان خوب است فقط باید منیت خود را با خدا عوض کنند.

♦ اغلب مردم اظهار میدارند که ما امام زمان را از خودمان بیشتر دوست داری،حال که اینطور نیست زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشم،باید برای او کار کنیم،نه برای خود.

♦ اگر چشم برای خدا کند می شود(عین اللّه) و اگر گوش برای خدا کار کند می شود(اذن اللّه) و اگر دست برای خدا کار کند می شود(ید اللّه) تا می رسد به قلب انسان که جای خداست.

♦ همه خودهای انسان از خودپرستی است.تا خداپرست نشوی به جایی نمی رسی.

♦ فرهاد هر کلنگی که می زد به یاد شیرین و به عشق او بود.هر کاری انجام می دهی تا پایان کار،باید همین حال را داشته باشی.همه فکر و ذکرت باید خدا باشد،نه خود…

♦ از کلمه (ما) بگذرید،آن جا که در کارها کلمه(من) و (ما) حکومت می کند،شرک است.

♦ وقتی خدا را شناختی،هر چه می کنی باید خالصانه و عاشقانه باشد.حتی کمال خود را هم در نظر نگیر.نفس بسیار زیرک و پیچیده است و دست بردار نیست.به هر نحو شده میخواهد خود را وادار کند.

[ دو شنبه 18 شهريور 1392 ] [ 21:52 ] [ محمدحسین تقوایی ]

پیر فرزانه

نام و یاد دانشمند فرهیخته،نویسنده پر تلاش،مفسر قرآن و نهج البلاغه،خادم مخلص مکتب امام صادق(ع)و چهره خدمتگزار مرحوم رفیعی برای تمام شهروندان فسایی آشنا و همراه با خاطرات شیرین است.

مرحوم استاد سید محمد صادق رفیعی در هفدهم شهریور ماه 1303در روستای دستجه(واقع در پنج کیلومتری شهرستان فسا) پا به عرصه وجود گذاشت. در پنج سالگی،مادرش وی را به مکتب خانه زن مرحوم ملا محمد حسن سپرد و سپس با حضور در مکتب خانه مرحوم میرزا داوود فنایی به تکمیل آموخته های خویش در زمینه روخوانی قرآن،حافظ،گلستان سعدی،خط و حساب پرداخت. مرحوم رفیعی در زندگی نامه خود نوشت خویش از میرزا داوود فنایی به خیر و نیکی فراوان یاد می کند و ایشان را در زمینه معنوی اهل تهجد و در زمینه علم و تدریس مبرز معرفی می نماید.

مرحوم رفیعی در هفت سالگی به فسا آمد و در دبستان دولتی شماره 7 فسا به ادامه تحصیل همت گماشت و دوره دبیرستان را در دبیرستان روزبهان فسا سپری کرد و آنگاه در شیراز به مدرک ششم متوسطه دست یافت.

مرحوم رفیعی  از همان کودکی و به نوشته خودشان تحت تاثیر پدر که خود شاعر و عالم بود و با شعر و ادب آشنا و  شب های دوشنبه با حضور برخی از باسوادان دستجه به شاهنامه خوانی می پرداخت؛علاقمند به شعر و ادب و صاحب قلم گردید.

سفر مرحوم رفیعی به تهران-که به واسطه تحصیل در دانشگاه نظامی و شغل ایشان بود- زمینه آشنایی او را با بزرگانی چون مرحوم علامه طباطبایی،علامه جعفری،شهید مطهری،مرحوم الهی قمشه ای،دکتر علی شریعتمداری و... فراهم ساخت. مرحوم علامه جعفری بارها برای دیدار با مرحوم رفیعی به فسا مسافرت می کرد.

پس از بازگشت به فسا و احساس نیاز شدید به نشر معارف الهی؛اقدام به تاسیس مؤسسه دینی فسا(کتابخانه امام جعفر صادق"ع") نمود و با راه اندازی جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه به ترویج فرهنگ غنی اسلامی پرداخت. تأسیس مکتب فاطمیه(حوزه علمیه خواهران)؛ تأسیس و ریاست دانشگاه آزاد اسلامی فسا،برگزاری کنگره سراسری شعر ایران در فسا(1365)،برگزاری سمینار بزرگ حضرت علی بن ابی طالب(ع) و ... از دیگر فعالیت های این چهره برجسته علمی و فرهنگی می باشد.

در سال 1364 اثر تفسیری منظوم مرحوم فاخری فسایی (مرأت المحبوب) را جمع آوری و منتشر ساخت.

(ندای ادب)،(ندای قرآن یا شاهراه بهشت) و (اوج ایمان و شکوه خردمندی؛شرح حکمت 289 نهج البلاغه) از دیگر آثار منتشر شده مرحوم رفیعی است.

هرگز فراموش نمی کنم که وقتی از موضوع رساله حقیر که پیرامون نهج البلاغه بود؛آگاه شد چقدر نگارنده را مورد تشویق قرار داد و علی رغم کهولت سن و کسالت در جلسه دفاع از رساله حاضر شد و چند کلامی پیرامون عظمت امیر مؤمنان(ع) و نهج البلاغه افاضه فرمود.

روح بلند این دانشمند فرهیخته و سالک الی الله در تاریخ دوشنبه بیستم خردادماه 1387در جوار رحمت حضرت دوست آرام یافت و در دانشگاه آزاد اسلامی فسا به خاک سپرده شد.

غزل زیبای زیر از اوست:

چکید اشک ز چشمم، ز گل گلاب چکید

و یا که ژاله سیمین بر آفتاب چکید

خم است قلب حزینش،دو چشم ساغر می

ز خم به ساغر می رشحه شراب چکید

عروس اشک که در هفت پرده پنهان بود

ببین که پرده گشا گشته بی حجاب چکید

...ز اشک دامن پاکش ستاره باران شد

که بس ستاره هم از روی آفتاب چکید

اگر به تربت(صادق) قدم نهی ای دوست

بریز اشک و بگو در ره ثواب چکید.

 

 با تشکر از پایگاه خبری-تحلیلی فسا(سلام فسا) به خاطر انتشار این نوشتار

[ دو شنبه 11 شهريور 1392 ] [ 9:55 ] [ محمدحسین تقوایی ]

چرا ما شیعیان را «شیعه‌ی جعفری» می‌نامند، در حالی که ما شیعه‌ی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) هستیم؟

اصل ریشه را می‌توان در حکومت خلفاء غاصب و ستمکار به نام اسلام بر جوامع اسلامی و تلاش برای تحریف و سپس به نابودی کشاندن معارف و اندیشه‌ی اسلامی در تمامی سطوح اصول و فروع آن دانست.

به ویژه پس از شهادت حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام، قدرت در جهان اسلام به صورت مطلق به بنی‌امیه و سپس بنی‌العباس و ... رسید. اشخاص و دودمانی که نه تنها شیعه یا سنی مذهب نبودند، بلکه اساساً مسلمان نبودند و نسبت به اسلام نیز بغض و کینه‌ی عجیب و بی‌بدیلی داشتند. (مانند وهابیت امروز).

بدیهی است که آنان نمی‌توانستند کفر خود را آشکار کرده و نام کفر بر مردم مسلمان حکومت کنند، لذا ضمن تمسک به نفاق و مسلمان و خلیفة المسلمین نامیدن خود، سعی بسیار و هم جانبه‌ای در تحریف، شایع نمودن خرافات و در نهایت زدودن معارف اسلامی نمودند و در این راه از هیچ خیانت و جنایتی، از صرف هزینه‌ی کلان گرفته تا قتل عام‌های فردی یا دسته جمعی فروگذار ننمودند که شهادت اهل بیت علیهم‌السلام و از جمله حضرت امام صادق علیه‌السلام، از جمله نمودهای بارز آن می‌باشد.

اگر این جو اسلام زدایی توسط حکام جور با شدت تمام از همان ابتدا حاکم بوده (و هنوز هم هست)، اما این جو در شرایط متفاوت  دچار فراز و نشیب‌های فراوانی شد. به ویژه پس از ماجرای کربلا و شهادت سیدالشهداء امام حسین علیه‌السلام، این جو به خاطر فریب اذهان عمومی و در نتیجه جلوگیری از هوشیاری و اعراض و قیام مردم، تا حدودی فروکش نمود.

در دوره‌ی امام باقر و امام صادق علیهما‌السلام، اوضاع نابسامان سیاسی و حکومتی در بلاد اسلامی، زمینه را برای فعالیت و نشر فرهنگ اصیل اسلام ناب محمدی (ص) مساعدتر نمود، لذا آن دو امام بزرگوار (ع) در اولین اقدام به تبیین و نشر اسلام راستین و تعلیم شاگردان عام و خاص قیام نموده و اسلام و مسلمین را از عدم دسترسی به معارف و منابع صحیح و عدم شناخت اسلام واقعی نجات داد.

دوران امام باقر علیه‌السلام، آغاز این فرصت بود. لذا ایشان بیشتر به تبیین مبانی و معارف اصول عقاید پرداختند، اما در دوران امام صادق علیه‌السلام شرایط مساعدتر گشت و ایشان ضمن اصول به تبیین و تدوین احکام و نشر آنها توسط شاگردان عام (دانشگاه امام صادق علیه‌السلام) و شاگردان خاص پرداختند. لذا آن چه که اکنون از مبانی تفسیر، معارف، فقه و اصول، حدیث و ... در اختیار شیعیان قرار گرفته است، از برکت وجود آن امام همام می‌باشد.

اگر چه مذهب معنای عام دارد، اما در عرصه‌ی فقه، مذهب به مجموعه‌ی احکام بیان می‌شود و اگر چه مذاهب دیگر اسلامی حتی در بینش اصول عقاید (حتی توحید) تفاوت‌هایی دارند، ولی عمده‌ی دسته‌بندی آنها به خاطر تفاوت در احکام (فقه) است و چون مذهب شیعه، عمده مبانی فقه و احکام خود را از امام صادق علیه‌السلام اخذ نموده است، به «شیعه جعفری» ملقب شده است و به همین دلیل ایشان را «رئیس مذهب شیعه» می‌نامند.

       

با تشکر از پایگاه خبری-تحلیلی فسا(سلام فسا) به خاطر انتشار این نوشتار

[ یک شنبه 10 شهريور 1392 ] [ 15:32 ] [ محمدحسین تقوایی ]

سروده ای زیبا از استاد علی اکبر لطیفیان

آفریدند آفرینش را برای پنج تن

پس همه هستند خلق ماجرای پنج تن

مثل جبرائیل،من تا عرش بالا می روم

آن زمان هایی که می افتم به پای پنج تن

نذر اهل بیت(ع)؛ اهل بیت باید ذبح کرد

بچه های ما فدای بچه های پنج تن

استجابت در قسم دادن به نام فاطمه است

پس بدون او نمی گیرد دعای پنج تن

فاطمه در عین وحدت،گاه کثرت می شود

می رسد از جانب یک تن صدای پنج تن

یک بدن که طاقت روح وسیعش را نداشت

لاجرم تکثیر شد در جای جای پنج تن

هم رضای پنج تن باشد رضای فاطمه

هم رضای فاطمه باشد رضای پنج تن

ما در این دنیا و آن دنیا یکی از این دو ایم:

یا غلام پنج تن یا که گدای پنج تن

[ جمعه 8 شهريور 1392 ] [ 6:34 ] [ محمدحسین تقوایی ]

آشنایی با قصیده ای زیبا از استاد سخن سعدی

شکر و سپاس و منت و عزت خدای را

پروردگار خلق و خداوند کبریا...

این بیت مطلع یکی از قصیده های پر مغز و دلنشین حضرت سعدی است.این قصیده را در (کلیات سعدی)به تصحیح مرحوم محمد علی فروغی در بخش (مواعظ) و اولین قصیده فارسی می توانید مشاهده فرمایید.

ابیات آغازین این قصیده ی زیبا در بر دارنده ی معارف ژرف توحیدی و تمام آن برگرفته از قرآن است:

دادار غیب دان و نگهدار آسمان

رزاق بنده پرور و خلاق رهنما

اقرار می کند دو جهان بر یگانگیش

یکتا و پشت عالمیان بر درش دوتا

گوهر ز سنگ خاره کند لؤلؤ از صدف

فرزند آدم از گِل و برگ گُل از گیا

سبحان من یمیت و یحیی و لا اله

الا هوالذی خلق الارض و السما

...دریای لطف اوست وگرنه سحاب کیست

تا بر زمین مشرق و مغرب کند سخا؟

انشأتنا بلطفک یا صانع الوجود

فاغفرلنا بفضلک یا سامع الدعا

ارباب شوق در طلبت بی دلند و هوش

اصحاب فهم در صفتت بی سرند و پا

...شاهان بر آستان جلالت نهاده سر

گردن کشان مطاوع و کیخسروان گدا...

سعدی سپس در ادامه این قصیده ی غراء؛ با این در آمد زیبا به مدح سرور کائنات حضرت محمد مصطفی-علیه افضل السلام و الصلوات- می پردازد:

چندین هزار سکه پیغمبری زدند

اول به نام آدم و آخر به مصطفی

یکی از زیباترین نوآوری های استاد سخن؛در مدح پیامبر اکرم(ص) در این ابیات است که به تفسیر عرفانی آیه ی شریفه  ی(اذا الشمس کورت) می پردازد:

دانی که در بیان اذا الشمس کورت

معنی چه گفته اند بزرگان پارسا؟

یعنی وجود خواجه سر از خاک بر کند

خورشید و ماه را نبود آن زمان ضیا...

آنگاه سعدی سخن را با مدح خلفاء راشدین ادامه می دهد. نکته ی قابل توجه این که مقایسه ی مدح امیر المؤمنین(ع) با سه خلیفه دیگر ما را به نتیجه ی مهمی می رساند و آن این که هم در تعداد ابیات و هم در محتوای مدح؛ ستایشگری سعدی از امیر مؤمنان جایگاه ویژه ای یافته است:

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند

جبار در مناقب او گفته (هل اتی)

زور آزمای قلعه خیبر که بند او

در یکدگر شکست به بازوی لا فتی

مردی که در مصاف زره پیش بسته بود

تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود

جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا

دیباچه مروت و سلطان معرفت

لشگرکش فتوت و سردار اتقیا

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی...

بیت اخیر نشانگر این است که سعدی هم به مقام عصمت اهل بیت(ع) به ویژه امیرالمؤمنین معتقد بوده و هم مسأله (شفاعت) را پذیرفته است و این بر خلاف اعتقاد اهل سنت است:

یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه

یا رب به خون پاک شهیدان کربلا...

آنگاه کلام سعدی بزرگ تا آخر این قصیده؛ مناجات با حضرت رب الارباب است، مناجاتی زیبا و برآمده از سینه ای سرشار از معرفت:

...یا رب خلاف امر تو بسیار کرده ایم

وامید بسته بر کرمت عفو ما مضی

یا رب به لطف خویش گناهان ما بپوش

روزی که رازها فتد از پرده برملا

همواره از تو لطف و خداوندی آمده است

وز ما چنانکه در خور ما فعل ناسزا

...ما را تو دست گیر و حوالت مکن به کس

الا الیک حاجت درماندگان فلا

...کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود

ما در خور تو هیچ نکردیم ربنا

سهل است اگر به چشم عنایت نظر کنی

اصلاح قلب را چه محل پیش کیمیا

...کس را به خیر و طاعت خویش اعتماد نیست

آن بی بصر بود که کند تکیه بر عصا...

از ویژگی های مهم این قصیده که آن را در ردیف سروده های ماندگار سعدی قرار داده است؛ ارتباط ژرف این قصیده با کلام وحی است. انشاالله در آینده به برخی از اشارات قرآنی سعدی در این قصیده خواهم پرداخت.

مطالعه این قصیده زیبای استاد سخن؛سعدی بزرگ را به همه دوستان فرهیخته ام توصیه می کنم.

[ سه شنبه 5 شهريور 1392 ] [ 9:1 ] [ محمدحسین تقوایی ]

 

نبرد من؛ داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ

 

برگرفته از کتاب “Even Angels Ask (حتی فرشتگان نیز می پرسند) اثر دکتر جفری لانگ. برگردان از ترجمه ی عربی این قسمت از کتاب توسط دکتر عثمان قدری مکانسی

 

داستانی که می خوانید، داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه است.

 

وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی ملحد می شود. وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.

 

دکتر جفری لانگ تاکنون چند کتاب درباره ی تجربه ایمان خود نوشته که از این میان می توان به کتاب «نبرد برای ایمان» و «حتی فرشتگان نیز می پرسند» اشاره کرد.

 

روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.

 

ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری

 

پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟

 

ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.

 

آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت های نماز را با خودم مرور می کردم و توی ذهنم تکرار می کردم. همینطور آیات قرآنی که باید می خواندم و همچنین دعاها و اذکار واجب نماز را

 

از آنجایی که چیزهایی که باید می خواندم به عربی بود، باید آنها را به عربی حفظ می کردم و معنی اش را هم به انگلیسی فرا می گرفتم.

 

آن کتابچه را ساعت ها مطالعه کردم، تا آنکه احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم.

 

ساعت نزدیک به نیمه ی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم

 

داخل دستشویی آن کتابچه را روبروی خودم بر روی سنگ روشویی گذاشتم و صفحه ی چگونگی وضو را باز کردم.

 

دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم. مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می دهد!

 

وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در حالی که آب از سر و وصورت و دست و پاهام می چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را خشک نکند۱

 

وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم. بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش هایم بالا بردم طوری که لاله ی گوشم را لمس کردم .۲ بعد با صدایی پایین الله اکبر گفتم.

 

امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر دارد غلبه کنم.

 

ناگهان یادم آمد که پرده ها را نکشیده ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد!؟

 

نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده ها را کشیدم و دوباره به وسط اتاق برگشتم

 

یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم: الله اکبر.

 

با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!

 

پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.

 

احساس خجالت کردم… چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم. برای همین خوشحال بودم که تنها هستم.

 

در همین حال که در رکوع بودم عبارت سبحان ربی العظیم را بارها تکرار کردم. پس از آن ایستادم و گفتم: سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد

 

حس کردم قلبم به شدت می تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد چون وقت سجده رسیده بود.

 

در حالی که داشتم به محل سجده نگاه می کردم، سر جایم خشکم زد… جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می آمدم. ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین بیایم. نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی ام بر روی زمین کوچک کنم… به مانند بنده ای که در برابر سرورش کوچک می شود

 

احساس کردم پاهایم بسته شده اند و نمی توانند خم شوند.

 

بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام، نگاه می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.

 

انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند!

 

شروع کردم به دعا: خواهش می کنم، خواهش می کنم کمکم کن

 

نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم. الان روی دو زانوی خود نشسته بودم… سپس چند لحظه متردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم… ذهنم را از همه ی افکار خالی کردم و گفتم: سبحان ربی الأعلی

 

الله اکبر… این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را همچنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند.

 

الله اکبر… و دوباره پیشانی ام را بر زمین گذاشتم. در حالی که نفس هایم به زمین برخورد می کرد جمله ی سبحان ربی الأعلی را خودبخود تکرار می کردم. مصمم بود که این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم.

 

الله اکبر… برای رکعت دوم ایستادم. به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده. برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم. اما هر مرحله آسان تر از مرحله ی قبل به نظر می رسید تا اینکه در آخرین سجده در آرامش تقریبا کاملی به سر می بردم.

 

سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم.

 

در حالی که در اوج بی حسی قرار داشتم همچنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم… خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آن اینقدر با خودم جنگیدم.

 

در حالی که سرم را شرم آگین پایین انداخته بودم به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می دانی من از جایی دور آمدم… هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم.

 

و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلا تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر ممکن است.

 

موجی من را در بر گرفت که هیچگونه نمی توانم وصفش کنم جز اینکه آن حس به « سرما » شبیه، بود و حس کردم که از نقطه ای داخل سینه ام بیرون می تابد.

 

چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم. حتی یادم هست که داشتم می لرزیدم، جز اینکه این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت.

 

گو اینکه « رحمت » به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد.

 

سپس بدون اینکه سببش را بدانم گریه کردم. اشک ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه ام به شدت بلند شد. هرچه گریه ام شدیدتر می شد حس می کردم که نیرویی خارق العاده از رحمت و لطف مرا در آغوش می گیرد.

 

این گریه نه برای احساس گناه نبود… گر چه این گریه نیز شایسته من بود… و نه برای احساس خاری و ذلت و یا خوشحالی… مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و ذخیره ای عظیم ار ترس و خشم را به بیرون می ریزد.

 

در حالی که این ها را می نویسم از خودم می پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست.۳

 

مدتی همانگونه بر روی دو زانو و در حالی که بسوی زمین خم بودم وصورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می گریستم.

 

وقتی در پایان، گریه ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم. آن تجربه به حدی غیر عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم. آن لحظه فکر کردم این تجربه عجیب تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم.

 

اما مهمترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم.

 

قبل از اینکه از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم:

 

«خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن.. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم


برچسب‌ها: نماز, نبرد با خود , جفری لانگ,
[ 1 شهريور 1392 ] [ 16:12 ] [ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو مطالب
ارديبهشت 1393
فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 فروردين 92
امکانات وب