زلال حکمت | ||
|
بدم اما گرفتار حسینم اگر خارم، به گلزار حسینم خدا را شکر کز الطاف ارباب شب یلدا؛ عزادار حسینم ...................... سروده ی : محمد حسین تقوایی
[ پنج شنبه 30 آذر 1391
] [ 9:47 ] [ محمدحسین تقوایی ] بررسی سندی دو روایت مذکور : 1) بررسی سندی روایت در اصول کافی: عده من اصحابنا عن احمد بن مروک بن عبید عمن حدثه عن ابی عبدالله (ع) قال : ان یوسف علیه السلام کما قدم علیه الشیخ یعقوب علیه السلام دخله عز الملک فلم ینزل الیه فهبط جبرئیل علیه السلام فقال یا یوسف ابسط راحتک فخرج منها نور ساطع فصار فی جوالسماء فقال یوسف : یا جلرئیل ما هذا النور الذی خرج من راحتی؟ فقال نزعت النبوه من عقبک عقوبه لما تنزل الی یعقوب فلا یکون من عقبک نبی ( ر.ک: اصول کافی ج 5 باب کبر ص 222) چنان که در سند روایت مذکور ملاحظه می شود ؛ یکی از واسطه های سند روایت (عمن حدثه) بیان شده، یعنی راوی از راوی قبلی که نامش ذکر نشده و مجهول است، این روایت را نقل کرده است. در حقیقت در سند این روایت شماری از راویان حذف شده اند؛ چنین حدیثی از نظر علم رجال، (حدیث مرسل) است و به تنهایی قابل اعتماد و استناد نیست.(ر.ک: آشنایی با علوم حدیث؛علی نصیری ص 187) 2)بررسی سندی روایت در علل الشرایع: ابی رحمه الله حدثنا احمد بن ادریس و محمد بن یحیی العطار عن محمد بن احمد بن یحیی عن یعقوب بن زید عن غیر واحد رفعوه الی ابی عبدالله علیه السلام قال : لما تلقی یوسف یعقوب ترجل له یعقوب و لم یترجل له یوسف فلم ینفصلا من العناق حتی اماه جبرئیل فقال یا یوسف ترجل لک الصدیق و لم تترجل له ابسط یدک فبسطها فخرج نور من راحته. فقال له یوسف ما هذا؟ قال : هذا آیه لا یخرج من عقبک نبی عقوبه در سند این روایت چنان که مشاهده می شود؛ حد اقل یک طبقه از واسطه های نقل روایت ذکر نشده هند و مجهولند (عن غیر واحد) ، ضمن این که در خود سند نیز بر لفظ (رفع) تصریح شده است : (رفعوه) از نظر علم رجال چنین سندی در مرتبه ی اسناد (مرفوع) و حدیث نیز جزء احادیث ضعیف قرار می گیرد و به تنهایی قابل اعتماد و استناد نیست(ر.ک: آشنایی با علوم حدیث؛ علی نصیری، ص 187) لازم به ذکر است که هیچ روایتی نیز در تایید این دو روایت در منابع حدیثی اسلامی وجود ندارد. نتیجه گیری: چرا از نسل یوسف (ع) پیامبری به وجود تیامد؟ با توجه به آنچه گفتیم؛ روشن شد که به دلیل تضاد روایات فوق با قرآن و نیز مرسل و مرفوع بودت آنها ، نمی توان به آنها اعتماد کرد و دلیل عدم بعثتت پیامبر از نسل یوسف را از آن به دست آورد. پس اگر پیامبری از نسل یوسف (ع)، مبعوث نشد ربطی به بی احترامی او به پدر و مادرش ندارد ؛چرا که اساسا چنین بی احترامی واقع نشده است. پاسخ این سوال را می توان از قرآن دریافت: " ...الله اعلم حیث یجعل رسالته..." (انعام آیه 124 و نیز ر.ک: بقره 124) (...خداوند آگاه تر است که رسالتش را در کجا " و به عهده ی چه کسی " قرار دهد...) قدر مسلم این است که ساحت مقدس یوسف (ع) از چنین اتهاماتی مبراست و شایسته است گویندگان مذهبی به گونه ای سخن نگویند که به خاطر ناآگاهیشان در روز قیامت مواخذه شوند(ر.ک: اسری آیه ی 36) منابع : 1) قرآن کریم 2) کلینی ،اصول کافی،(ترجمه ی محمد باقر کمره ای)، 1370، انتشارات اسوه، تهران ، ج5 3) مکارم شیرازی ( و دیگران)، تفسیر نمونه، 1371، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، تهران،ج 10 4) طباطبایی (محمد حسین)، المیزان فی تفسیرالقرآن،(ترجمه ی محمد باقر موسوی همدانی)، دفتر انتشارات اسلامی ، قم، 1380، ج11 5) شیخ صدوق، علل الشرایع (دانلود شده از اینترنت) 6) نصیری (علی)، انتشارات مرکز مدیریت حوزه ی علمیه ی قم
[ چهار شنبه 29 آذر 1391
] [ 20:0 ] [ محمدحسین تقوایی ] این همه آدم رفتند و نیامدند؛ و فقط یک نفر است که رفت و... هنوز هم همه در تاریخ می گویند: نیامد؛ نیامد....: ای اهل حرم میر علمدار نیامد...
[ دو شنبه 27 آذر 1391
] [ 22:17 ] [ محمدحسین تقوایی ] باز امشب دوباره دارم غم شده از ابر غم دو چشمم نم در دلم هیات عزاداری روضه خوانی کند ،بگیرد دم هیات و اشک وروضه؛آقاجان من تو را زین میانه دارم کم دوست داری تو روضه عباس من هم آقای من شبیه توام گر قدم رنجه ای کنی امشب امشبی را به عالمی ندهم چه شود آی صاحب هیات من ببینم جمال زیبایت قامتش سرو بود و رعنا بود چهره اش چون قمر فریبا بود دست هایش کرامت جاری چشم هایش چقدر زیبا بود! از ادب از محبت و غیرت چون علی تا همیشه تنها بود آب در حسرت لبش مانده تشنه لب بود؛گرچه سقا بود تشنه بود و نفس نفس می زد تشنه ی یک نگاه زهرا بود چشم هایش به فاطمه افتاد با سلام و تبسمی جان داد سروده ی : محمد حسین تقوایی
[ دو شنبه 27 آذر 1391
] [ 21:56 ] [ محمدحسین تقوایی ] شکوه عشق بر هر نیزه رویید و در باغ گلو سرنیزه رویید و روزی بود آغاز نیستان که هفتاد و دو نی بر نیزه رویید ........................................... سروده ی :محمد حسین تقوایی
[ دو شنبه 27 آذر 1391
] [ 19:53 ] [ محمدحسین تقوایی ] این دل که پر از لحظه ی باریدن هاست آیینه ی بشکسته ای از عشق شماست ای گم شده ی بقیع! ای یاس کبود! قبر تو بقیع کوچک سینه ی ماست ................................ سروده ی : محمد حسین تقوایی
[ یک شنبه 26 آذر 1391
] [ 19:28 ] [ محمدحسین تقوایی ] ...ای آقای من! اعتماد و تکیه و امید و توکل من بر توست؛ دستاویزم رحمت توست؛و به آستان تو بار طلب اندازم و از جود تو حاجت خود را جویم...و به توانگری تو جبران نداریم کنم و در زیر سایه ی عفو تو به پا ایستم و به جود و کرم تو دیده بگشایم و به نیکی تو چشم دوزم... .............................................. بخشی از دعای ابو حمزه ی ثمالی
[ شنبه 25 آذر 1391
] [ 21:42 ] [ محمدحسین تقوایی ] ای مایه ی رشک کوه و دریا ، زینب ای آینه ی ام ابیها ، زینب از دل به دمشق عشق تو پل زده ایم هر لحظه ، به اسم اعظم " یا زینب " .......................................... سروده ی : محمد حسین تقوایی
[ جمعه 24 آذر 1391
] [ 21:48 ] [ محمدحسین تقوایی ] حضرت یوسف (ع) از دیدگاه قرآن: حضرت یوسف از پیامبران بزرگ الهی و تنها پیامبری است که در یک سوره مستقل در قرآن به بیان سیره ی وی پرداخته شده است.قرآن یوسف پیامبر را از بندگان (مخلص) خدا معرفی می کند(ر.ک :سوره ی یوسف آیه 24) و به شهادت قرآن شیطان را هرگز یارای اغواء بندگان مخلص خدا نیست (ر.ک: حجر آیات 39 و 40) و بدین سبب یوسف(ع) به مقام " اجتباء " (برگزیده شدن از سوی خدا) رسید؛ و خدا علم تاویل احادیث را به او آموخت و نعمتش را بر وی تمام کرد و او را به اجداد صالحینش ملحق ساخت(ر.ک: یوسف آیه 6) یوسف پیامبر، بزرگوارانه از گناه در گذشت و به خواسته های نفس اماره پشت پا زد (ر.ک: یوسف آیات 23؛24 و 53) وی شجاعانه زندان را بر گناه ترجیح داد(ر.ک: یوسف آیه 33) و نیز در زندان به ترویج یکتاپرستی و هدایت انسان ها پرداخت(ر.ک: یوسف آیه 39) به شهادت قرآن، یوسف پیامبر به خاطر شایستگی هایش به دربار فرمانروای مصر تقرب یافت و به صدارت و وزارت آن دیار رسید(ر.ک: یوسف آیات 54 و 75) . حضرت یوسف(ع) همچون دیگر اولیاء الهی، مظهر رحمت خداست و در ملاقات سوم با برادرانش؛ آنگاه که آنها یوسف را شناختند و عذرخواهی کردند ، وی با تواضع و گذشتی که شایسته ی پیامبران الهی است از آنها در گذشت (ر.ک: یوسف آیات 91 و 92) .............................. برخورد یوسف (ع) با پدر و مادرش قرآن: (فلما دخلوا علیه آوی الیه ابویه و قال ادخلوا مصر ان شاء الله آمنین* و رفع ابویه علی العرش و خرو له سجدا...و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادرش را "در آغوش گرفت" و نزدیک خود جای داد و گفت: همگی در مصر وارد شوید که انشاالله در امنیت خواهید بود* و پدر و مادرش را بر تخت نشاند و همگی برای او سجده کردند...یوسف آیات 99 و 100) دو آیه فوق بیانگر شیرین ترین لحظات داستان یوسف پیامبر است؛ آنگاه که خانواده ی او پس از سال ها فراق برای دیدار او به مصر آمدند. آیات با بیانی کاملا صریح و شفاف احترام فوق العاده ی یوسف به پدر و مادرش را بیان می دارد: 1) علامه طباطبایی در ذیل آیات فوق می نویسد: " مفسرین در تفسیر جمله ی (آوی الیه ابویه) گفته اند: پدر و مادرش را در آغوش کشید و این که فرمود (فلما دخلوا علی یوسف) ظاهر در این است که یوسف به منظور استقبال از ایشان از مصر بیرون آمده و در خارج از مصر ایشان را در آغوش گرفته بود و آنگاه به منظور احترام و رعایت ادب گفته است : داخل مصر شوید..." (ر.ک: تفسیر المیزان ج 11 ص 336) 2) تفسیر نمونه از جمله (دخلوا علی یوسف) که مربوط به بیرون از دروازه ی مصر است، استفاده کرده که یوسف (ع) دستور داده بود در آنجا خیمه ای برپا کنند و از پدر و مادر وبرادران پذیرایی مقدماتی به عمل آورده است.(ر.ک: تفسیر نمونه ج 10 ص 79) 3) علامه طباطبایی در المیزان، بیان جمله (ان شاء الله آمنین ) را رعایت ادبی بی سابقه و بدیع از یوسف می داند چرا که (...هم به پدر و مادرش امنیت داده و هم رعایت سنت و روش پادشاهان را که حکم صادر می کنند نموده و هم این حکم را مقید به مشیت خدای سبحان کرده ... ظاهر سیاق می رساند که خاندان یعقوب (ع) بدون داشتن جواز از ناحیه ی پادشاه نمی توانستند وارد مصر شوند و به همین جهت بوده که یوسف در ابتدای امر به ایشان امنیت داد) (ر.ک: المیزان ج 11 ص 336) 4) عبارت (و رفع ابویه علی العرش) نیز اوج احترام و ادب یوسف را به پدر و مادرش می رساند، علامه طباطبایی در این خصوص می نویسد: "... و این که فرمود: (و رفع ابویه علی العرش) معنایش این است که یوسف پدر و مادرش را بالای تخت سلطنتی برد که خود بر آن تکیه می زد" (ر.ک: المیزان ج 11 ص337) 5) مگر نه این که در آیات قرآن احترام به پدر و مادر از چنان اهمیتی برخوردار است که در ردیف اطاعت از خدا ذکر شده است؟ (ر.ک: اسری آیه 23 و بقره آیه 83)مگر نه این که یوسف؛پیامبر و هادی و مربی بشریت است؟ و مگر نه این که خداوند کوتاهی های پیامبران را که در حوزه ی تربیت و هدایت موثرند، در قرآن بیان و نقد فرموده است؟ (ر.ک: بقره 36 و اعراف آیات 20 تا 24 و صافات آیات 139 تا 144 و....) آیا می توان پذیرفت که یوسف پیامبر با آن همه عظمت مقام، چنین خطایی را مرتکب شود و قرآن متذکر آن نگردد؟ با توجه به آنجه گذشت ؛ دریافتیم که متن این دو روایت با ظاهر آیات قرآن در تضادند و نمی توان آنها را به عنوان حدیث صحیح پذیرفت. ............................. ادامه دارد
[ جمعه 24 آذر 1391
] [ 17:8 ] [ محمدحسین تقوایی ] ای کسی که نیکی را آشکار کنی و ای کسی که زشتی را پنهان سازی؛ ای آنکه کسی را به گناه نگیری و ای آنکه پرده ی کسی را ندری...ای آنکه آمرزشش گسترده و دو دستش به رحمت گشاده؛ای همراه هر نجوا و ای سرانجام هر شکایت.... ................................................................. بخشی از دعای جوشن کبیر
[ پنج شنبه 23 آذر 1391
] [ 19:29 ] [ محمدحسین تقوایی ] اشاره : فقیه اهل بیت (ع) و عارف الهی مرحوم آیه الله حاج میرزا محمود نظام(رحمه الله علیه) از علماء وارسته شهرستان فساست که در مدت حیات طیبه ی خویش منشا خدمات ارزنده ای در شهرستان فسا شده اند. آنچه پیش رو دارید، مختصری از زندگی نامه ی آن دانشمند فقید به قلم فرزند بزرگوارشلن آیه الله حاج میرزا محمد باقر نظام می باشد: عالم ربانی و فقیه سبحانی حضرت آیه الله حاج میرزا محمود نظام (قدس سره الشریف) در سال 1323 ه.ق (1284 ه.ش) در شهرستان شیراز و در خانواده ی علم و اجتهاد دیده به جهان گشود. والدش مرحوم آیه الله نظام العلماء از علماء بنام و از نوادگان محقق بزرگ،مرجع فقید مرحوم شیخ حسین بحرانی برادرزاده ی فقیه محقق شیخ یوسف بحرانی صاحب کتاب (حدائق الناضره) می باشد. معظم له پس از پایان سطوح عالیه در شیراز در سال 1314 شمسی _سال مبارزه با حجاب_ رهسپار حوزه ی علمیه ی نجف اشرف گردید و از جلسات درس اساتید بزرگی چون: آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد کاظم شیرازی و میرزا آقا اصطهباناتی و سایر مراجع استفاده ی شایان نموده و به اخذ اجازات اجتهاد نائل آمد.سپس به دستور مرحوم آیه الله اصفهانی به سامرا عزیمت نمود و در آنجاوارد حوزه ی درس آیه الله العظمی میرزا محمود شیرازی شد و مورد اعتماد و مشورت ایشان قرار گرفت و به افتخار دامادی و مصاهرت آن مرحوم نائل گردید. در سال 1338 اهاالی شهرستان فسا که شهر آبائی ایشان بود،طی درخواست های مکرر از مرحوم آیه الله العظمی بروجردی(قدس سره)تقاضای اعزام ایشان به فسا نمودند و معظم له به دستور آیه الله العظمی بروجردی رحل اقامت در فسا افکند و منشا آثار خیر از قبیل تاسیس و احیاء مدارس دبنیه و مساجد و موسسات عام المنفعه بوده است. مرحوم آیه الله نظام از سال 1342 که مبارزه ملت قهرمان ایران به رهبری امام خمینی شروع شد،همراه با روحانیون فارس در مبارزه با رژیم طاغوت همگام و در بیداری افکار مردم به خصوص نسل جوان نقش موثر ایفا کرده اند.معظم له دارای نمایندگی تام الاختیار حضرت امام (ره) در مسائل شرعی بوده و همواره برای پیشبرد تعالیم عالیه ی اسلام،قرآن و اخلاق اسلامی خدمات ارزنده ای داشته اند. تا این که آن فقید سعید پس از اداء نماز صبح در 21 شعبان 1405ه.ق(22 اردیبهشت 1364 ش)در اثر سکته قلبی دار فانی را وداع و به ملکوت اعلی پیوست و عموم مردم را داغدار نمود که شرکت قاطبه ی مردم فارس؛هیئات و دستجات سینه زنی و در پیشاپیش،جامعه روحانیت فارس و ائمه ی محترم جمعه ی استان شاهد بر این معنی است. روحش شاد و رضوان خدا براو باد.
[ پنج شنبه 23 آذر 1391
] [ 16:55 ] [ محمدحسین تقوایی ] مقدمه: بسیار شنیده ایم که حضرت یوسف(ع) زمانی که پدر ومادرش به مصر آمدند و او فرمانروای آن دیار بود؛آنچنان که شایسته بود پدر و مادرش را احترام نکرد و بدین سبب خداوند نور نبوت را از نسل یوسف(ع) برداشت و به عقوبت این عمل از نسل وی پیامبری مبعوث نشد! آیا واقعا یوسف پیامبر(ع) مرتکب بی احترامی به پدر و مادر شد؟ ریشه ی این داستان ار کجاست؟ آیا این داستان با شخصیت یویف از دیدگاه قرآن تضاد ندارد؟ این مقاله در صدد بررسی علمی این داستان از منظر قرآن و حدیث می باشد. ریشه ی داستان: سرچشمه این داستان دو روایت است که با الفاظ مختلف اما معانی یکسان در دو کتاب اصول کافی (ثقـه الاسلام کلینی؛ج5؛باب کبرص 222) و علل الشرایع (شیخ صدوق؛ج1؛ص55)آمده است. در این روایات تصریح شده است که هنگامی که پدر و مادر یوسف(ع) بر وی وارد شدند؛ عزت پادشاهی یوسف(ع) را فرا گرفت و از اسب پیاده نشد، جبرئیل فرود آمد و از یوسف خواست تا دستش را بگشاید،آنگاه نور نبوت از دست یوسف(ع) خارج شد و به عقوبت این عمل از نسل وی پیامبری به وجود نیامد! در این مقاله و طی چند قسمت ابتدا تضاد این دو روایت را با قرآن بررسی می کنیم، سپس به بررسی سندی آن دو می پردازیم تا ضعف و ساختگی بودن این داستان به طور علمی روشن شود... ادامه دارد...
[ سه شنبه 21 آذر 1391
] [ 21:43 ] [ محمدحسین تقوایی ] فخر غلامی ات به دو دنیا نمی دهم سرمایه من است و به سودا نمی دهم زیبا رخان اگر همه یوسف شوند ،من دل جز به عشق یوسف زهرا نمی دهم بزم عزای حضرت ارباب و یاد یار یک لحظه اش به جنت اعلا نمی دهم اینجا بهشت و "تحتها الانهار" اشک من ارزان ز دست خویش من آن را نمی دهم یک قطره از محبت ارباب بی کفن عالم اگر شود همه دریا نمی دهم این قصر پادشاهی ارباب و من غلام این منصب من است، به دنیا نمی دهم ......................................... سروده ی: محمد حسین تقوایی
[ دو شنبه 20 آذر 1391
] [ 21:52 ] [ محمدحسین تقوایی ] چون دید دلم تورا،در این دام نشست در مستی چشم تو به یک جام نشست هستی که سکون نداشت از بعد حسین چون دید تو را نشست،آرام نشست .............................. تا عشق به سوی خود سبکبارت خواند در محفل سجده گاه بسیارت خواند چون دید که بیمار نگاه عشقی ای قبله ی اهل بیت!بیمارت خواند ................................ سروده ی: محمد حسین تقوایی
[ یک شنبه 19 آذر 1391
] [ 21:12 ] [ محمدحسین تقوایی ] باز امشب بهانه دارد دل غربتی بی کرانه دارد دل سینه ای بی شکیب دارم من سوز "امن یجیب" دارم من باز در دل،دل بقیعی من باز شد زخم،زخم شیعی من
بقيه در (ادامه مطلب)
ادامه مطلب [ شنبه 18 آذر 1391
] [ 20:27 ] [ محمدحسین تقوایی ] ای پشتیبان کسی که پشتیبان ندارد؛ای پشتوانه ی آنکه پشتوانه ندارد؛ ای ذخیره ی آن کسی که ذخیره ای ندارد؛ ای پناه آنکه پناهی ندارد؛ ای فریادرس آن کس که فریادرسی ندارد؛ای مایه ی افتخار کسی که افتخاری برایش نیست؛ ای عزت آنکه عزتی ندارد؛ ای یاور آن کس که بی یاور است؛ ای همدم آنکه همدمی ندارد؛ای امان بخش کسی که امانی ندارد.... .............................................................. بخشی از دعای جوشن کبیر
[ شنبه 18 آذر 1391
] [ 20:4 ] [ محمدحسین تقوایی ] ...خدایا چه اندازه لذیذ است یاد تو در دل ها که به وسیله ی الهام خطور کند و چقدر شیرین است حرکت به سوی تو با مرکب اندیشه ها که در را های غیب صورت می گیرد و چقدر گواراست طعم دوستی تو و چه شیرین است شربت قرب تو؛ پس ما را از راندن و دور کردنت پناه ده و از مخصوص ترین عارفان وشایسته ترین بندگان و راستگوترین فرمانبردارانت و خالص ترین پرستندگانت قرار ده. .. ...................................................... بخشی از مناجات العارفین امام سجاد (ع)
[ جمعه 17 آذر 1391
] [ 19:45 ] [ محمدحسین تقوایی ]
با یک نفس تمام جهنم شود بهشت گویند اگر جهنمیان یکصدا : حسین [ جمعه 17 آذر 1391
] [ 16:24 ] [ محمدحسین تقوایی ] در خانه ی دل بوی شما آمد باز آوای صمیمی خدا آمد باز از حافظ چشمان تو یک فال زدم آری؛"نفس باد صبا..." آمد باز ..................... رخسار تو و حجاب تا چند؟ بیا این غصه ی بی حساب تا چند؟ بیا بر غربت لحظه های دل رحمی کن آدینه و اضطراب تا چند؟ بیا ........................ سروده ی : محمد حسین تقوایی
[ جمعه 17 آذر 1391
] [ 11:49 ] [ محمدحسین تقوایی ]
باز دلم بانگ جنون میزند
ره به سرا پرده ی خون میزند
گرمی بازار دلم چیست؟داغ
یار وفا دار دلم کیست؟داغ
داغ دگر بر دلم آذر زده
شعله به هستیم سراسر زده
لاله بی داغ در این باغ کیست؟
سهم دل خسته به جز داغ چیست؟
بقيه در (ادامه مطلب)
ادامه مطلب [ پنج شنبه 16 آذر 1391
] [ 20:37 ] [ محمدحسین تقوایی ] ...و اینک ای معبود من؛در حالی به درگاهت آمده ام که درباره ات کوتاهی کرده و بر خود زیاده روی نموده ام؛عذرخواه و پشیمان و دل شکسته و آمرزش طلب و بازگشت کنان... و به گناه خویش اقرار و اذعان و اعتراف دارم و راه گریزی از آنچه از من سر زده نیابم و پناهگاهی که بدان رو آورم ندارم ؛جز این که عذرم را بپذیری و مرا در گستره ی رحمتت در آوری.پس ای خدای من عذرم را بپذیر و بر سخت پریشانیم رحم کن و از بند سخت گناهانم رهاییم ده.... .......................................................................................... بخشی از دعای کمیل امیرالمومنین حضرت علی (ع)
[ پنج شنبه 16 آذر 1391
] [ 19:53 ] [ محمدحسین تقوایی ] گودال و من و دلی ز غم بشکسته وانجا به نظاره بانویی دل خسته وقتی که سر عشق جدا می کردند شد رشته ی وصل کاف و نون بگسسته ..................................... زینب مددی که بر دلم آذر ماند این داغ به دل تا به صف محشر ماند هر چند که باز گشتم اما دل من در پیچ و خم موی علی اکبر ماند ..................................... در عرصه ی تیر و نیزه آن هستی ساز بر درگه بی نیاز می برد نیاز چون بود مسافر غریب ره عشق آن روز دگر شکسته می خواند نماز ................................... سروده ی:محمد حسین تقوایی
آن [ پنج شنبه 16 آذر 1391
] [ 6:6 ] [ محمدحسین تقوایی ] خدایا کیست که شیرینی محبت تو را بچشد و جز تو آهنگ دیگری را کند و کیست که به مقام قرب تو انس بگیرد و از تو رو گرداند؛ خدایا ما را در زمره کسانی قرار ده که آنان را برای قرب و دوستیت برگزیده ای و برای عشق و محبتت خالصشان گردانده ای و به دیدارت مشتاقشان ساخته ای و به مشیتت آنان را خشنود قرار داده ای... ........................................................................................... بخشی از مناجات المحبین امام سجاد (ع)
[ پنج شنبه 16 آذر 1391
] [ 6:0 ] [ محمدحسین تقوایی ] 3. تسلط فاخری بر ادبیات فارسی و عربی: از مجموع آنچه گفته شد،تسلط مرحوم فاخری بر ادبیات فارسی و عربی و احاطه وی بر شعر شاعران عرب و پارسی گوی را دریافتیم. فاخری پس از تحصیلات مقدماتی در فسا برای تحصیل به شیراز می رود،وی دانش آموخته مدرسه منصوریه شیراز و شاگرد درس مرحوم آیه الله شیخ یوسف حدائق است.از سروده های فاخر فاخری پیداست که دیوان شاعران پارسی گوی را به دقت مطالعه کرده است. زبان فاخری کاملا متاثر از سعدی است. او نیز چون سعدی بی تکلف می سراید اما با زبانی شاعرانه. فاخری گاه با استقبال و گاه با تضمین سروده های معروف از بزرگان ادب فارسی به آنها رنگ و بویی عاشورایی می دهد؛ در استقبال از شعر معروف رودکی: بوی جوی مولیان آید همی.... چنین می سراید: بوی جانان این زمان آید همی وه که بوی جان جان آید همی... ...از طریق مکه سوی کربلا این زمان یک کاروان آید همی کاروانی کو بود میرش حسین ابن میر مومنان آید همی... قلب ها را فاخری سوزان کند هر زمان کو نوحه خوان آید همی غزل معروف سعدی: به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست.. را استادانه تضمین کرده و زیباترین آموزه های عاشورایی را بیان کرده است: ...گو که زخمم دو هزاران،نه دو و سه باشد کو زند زخم و هم او نیز دواده باشد دست خنجرزن او لایق صد زه باشد زخم خونینم اگر به نشود به باشد خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست .......................... معرفت،حماسه،عرفان ومصیبت حضرت ابوالفضل را با تضمین غزل معروف سعدی: من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی....به زیبایی به تصویر می کشد: ...شمر امان نامه بیاورد،زد این گونه ترانه که رها ساز حسین را و به ما باش یگانه گفتمش: رو که نیازی به امان تو مرا نه ای که گفتی مرواندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟... ...این ابوالفضل تو پابست به دشمن بستیزد خون ناقابل خود در رهت ای دوست بریزد خواند این را همه وقتی چه نشیند چه بخیزد سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو بخیزد که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی ............................ با تضمین مرثیه حافظ: بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد...آن را به مرثیه حضرت علی اصغر(ع) تبدیل میکند: ...بوسه میخواست دهد شه به رخ آن نوزاد ناگهان تیر ببوسید گلویش جان داد مادر داغ دلش کرد بدین سان فریاد قره العین من آن میوه دل یادش باد که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد ...رفت نور بصرم یا احدی یا صمدی کشته شد اصغر شش ماهه من یا سندی جگرم پاره بشد واولدی واولدی ساربان بار من افتاد خدا را مددی که امید کرمم همره این محمل کرد... ...گشتی از بهر گل خویش غزلخوان حافظ گفتی این مرثیه بهر گل خود،هان حافظ فاخری نوحه اصغر بنمود آن حافظ نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد ............................ بحث پیرامون شخصیت و شعر فاخری حوصله و مجال دیگری را می طلبد؛امید که آنچه از نظر گذشت گامی باشد در جهت ارج نهادن به شعرعاشورایی و معرفی شخصیت بزرگ اما گمنام فاخری به ویژه برای مداحان، ذاکران و نوحه سرایان امروز. روح بلند مرحوم فاخری قرین رحمت و همنشین حضرت ارباب (ع) باد.
[ سه شنبه 14 آذر 1391
] [ 12:3 ] [ محمدحسین تقوایی ] این خطبه از مهم ترین و بحث انگیزترین خطبه های نهج البلاغه است چرا که مسائل مربوط به خلافت بعد از رسول اکرم(ص) را بی پرده شرح می دهد و در عین کوتاهی یک دوره ی تاریخ اسلام مربوط به عصر خلفای نخستین در آن آمده است. نکات مهمی در این خطبه وجود دارد که در هیجچ یک از خطبه های نهج البلاغه نیست. تحلیل های دقیق،عالمانه و روانشناسانه ای که حضرت از ویژگی های شخصیتی و مدیریتی خلفای سه گانه ارائه میدهند،حاوی نکات مهم و کلیدی فراوانی است. این خطبه به (شقشقیه) معروف است.این نام از جمله آخر خطبه گرفته شده است آنجا که امام (ع) در پاسخ ابن عباس برای ادامه خطبه باه او فرمود: تلک شقشقه هدرت.."این شعله آتشی بود که از دل زبانه کشید و فرو نشست..."بدین ترتیب درخواست ابن عباس برای ادامه ی خطبه ی رد شد.چرا که حال و هوایی که امام را برای بیان آن سخنان مهم وحساس آماده کرده بود تغییر یافت. و با برخاستن فردی که نامه ای به امام داد فکر امام را متوجه مسائل دیگر ساخت.امام در این خطبه علت سکوت سنگین 25 ساله ی خود را چنین بیان می فرماید: "...و پیوسته در این اندیشه بودم که آیا با دست بریده(و نداشتن یار و یاور به مخالفان) حمله کنم یا بر این تاریکی کور صبر نمایم.همان ظلمت و فتنه ای که بزرگسالان را فرسوده ، کودکان خردسال را پیر ، و مردم با ایمان را تا واپسین دم زندگی و لقای پروردگار رنج میدهد.سر انجام دیدم بردباری و شکیبایی در برابر این مشکل ، به عقل و خرد نزدیک تر است.پس صبر کردم در حالی که گویی در چشمم خاشاک بود و استخوان راه گلویم را گرفته بود..." امام(ع) ابوبکر را شخصیتی میدانند که علی رغم آگاهی بر برتری علی (ع) و شایستگی حضرت بر خلافت،این جامه را پوشید.و در مدت خلافتش از مردم می خواست که عذرش را بپذیرند در عین حال هنگام مرگ خلا فت را به عنوان پاداش به خلیفه ی دوم "عمر" سپرد.و بدین سان هر دو از شتر خلافت دوشیدند. از دیدگاه امام(ع) خلیفه ی دوم مجموعه ای از خشونت،سخت گیری،اشتباه،و پوزش طلبی بود. که مردم در طول حکومت وی در رنج و ناراحتی بودند.و دچار عدم تعادل و عدم ثبات و دورویی شدند.حضرت همچنین از شورای 6نفره ای که عمر برای تعیین خلیفه بعد از خود تشکیل داد انتقاد می کند. ثروت اندوزی، شکم بارگی،حزب و جناح بازی و عدم توجه به شایستگی ها در نصب مدیران از ویژگی های بارز خلیفه سوم است که امام به آنها اشاره دارند و همین عوامل را از موجبات قتل عثمان می دانند. امام در فرازهای پایانی خطبه، حضور فراوان بیعت کنندگان که باعث اتمام حجت بر امام(ع) گردید و نیز عهدی که خداوند از دانشمندان مبنی بر عدم سکوت در برابر شکم بارگی ظالمان و گرسنگی مظلومان گرفته است را از مهمترین دلایل پذیرش حکومت می دانند: "اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند؛مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش می ساختم و آخرینش را به همان جام اولینش سیراب می کردم و در آن هنگام در می یافتید که ارزش این دنیای شما در نظر من از آب بینی بزغاله ای کمتر است. (سلام خدا و تحیات فرشتگانش براول مظلوم مقتدرعالم امیرالمومنین امام علی "ع")
[ دو شنبه 13 آذر 1391
] [ 20:30 ] [ محمدحسین تقوایی ] ای کریمی که بخشنده ی عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی و ای صمدی که از ادراک ما جدایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای قادری که خدایی را سزایی و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی...جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده و چشم ما را ضیای خود ده و ما را از فضل و کرم خود آن ده که آن به...الهی عذر ما را بپذیر و بر عیب های ما مگیر...الهی فضل تو را کران نیست و شکر تو را زبان نیست...الهی اگر چه شب فراق تاریک است،دل خوش دارم که صبح وصال نزدیک است... ................................................. از : مناجات نامه ی خواجه عبدالله انصاری
[ دو شنبه 13 آذر 1391
] [ 19:32 ] [ محمدحسین تقوایی ] دگر ز بعد عمو تشنه نیستم مادر برای اصغر بی شیر،شیر لازم نیست به روی دوش پدر می روم سوی میدان مگر به عرصه هیجا دلیر لازم نیست؟ برای کشتن من سوز تشنگی کافیست بگو به حرمله: نامرد...تیر لازم نیست.... ....................................... سروده : محمد حسین تقوایی
[ یک شنبه 12 آذر 1391
] [ 21:21 ] [ محمدحسین تقوایی ] 2. زبان فاخری : فاخری اگر چه ادیبی است توانا و مسلط به دیوان های شاعران عرب و پارسی گوی؛ اما زبانش مثل روحش بی تکلف است و زبان مردم. مردمی بودن فاخری را از زبان بسیلری از معاشران و معاصرانش شنیده ایم. دکتر رستگار فسایی در مقدمه ای که بر کتاب مرات المحبوب مرحوم فاخری نوشته اند،از مجالس مردمی وی در بازار فسا سخن گفته اند و نیز فاخری را هم شریک شادی ها و غم های همشهریانش و هم زبان آنها در غم وشادی می داند. لذا زبان فاخری درسروده های عاشورایی وی ساده،بی تکلف،مردمی و تاثیرگذار است؛اگر چه به لحاظ تسلطش بر ادبیات قادر به استخدام واژه های دشوار و نا مانوس بوده است،اما کمتر از ای گونه واژه ها استفاده می کند.حتی در تضمین ها هم بسیار مراقب است که زبانش تحت تاثیر فضای شعر مورد نظر قرار نگیرد و همچنان ساده و روان بگوید: زینب برو به خیمه در بسترت تو جا کن یک خواب راحت امشب در دشت کربلا کن امشب رها حسینت خواهر تو با خدا کن رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن ...خواهر اگر تو امشب در کربلا بخفتی می دان که با اسیران فردا قرین و جفتی گفتم دگر نگویی کاین را به من نگفتی از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن ...ای فاخری نفهمد کس راز عشق ما را این مردمان نفهمند اسرار کربلا را این نغمه را رها کن بگذار این نوا را کور است فهم اکثر از مردمان خدا را کمتر برای آنها آیینه با صفا کن هنر بزرگ فاخری در حیطه ی زبان این است که کمتر اجازه میدهد،بی تکلفی و سادگی زبان او را از ظرافت های ادبی و باریک اندیشی های شاعرانه دور کند: باشد در این سر ما امشب هزار سودا امشب نمی شناسیم پا از سر و سر از پا بر ساحلی تو خواهر هاییم غرق دریا ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن در قصیده ی زیبایی به مطلع: بلبلان نوحه گر هان موقع کار شماست شد بهار نوحه و گل گریه و ماه عزاست که به مناسبت ورود ماه محرم سروده،اکثر شاعران آیینی متقدم و متاخر را به مرثیه سرایی فرا می خواند،در این قصیده مراعات پیرایه ها و ظرافت های ادبی،زبان مردمی فاخری را شاهد هستیم: ...هان بیا ای دعبل و آن نوحه تائیه ات می بخوان آن سان که گویی روضه خوانی رضاست هان بیا بحرالعلوم الله اکبر گوی و پس گوی ناذالحادث و پس الجلل کاندر عزاست............. هان بیا ای محتشم ای شاعر دلسوخته مرثیه هایت بخوان کافزون ز ده بند آن دو تاست هان بخوان باز این چه شورش هست کاندر عالم است باز این چه نوحه و ماتم چه آشوبی بپاست ...هان بخوان جن و ملک بر آدمی نوحه گرند چون عزای اشرف اولاد آدم حالیاست........... ...هان بیا عمان سامانی بکن نوحه گری چون که وقت ریختن از چشم، عمان بکاست هان بیا قاآنیا برخوان حبیبا نوحه ات کز خدا آمرزش و رحمت تو را روز جزاست هست قاآنی زمان گفتن: بارد چه؟ خون خود چه سان؟روز و شبان،که؟ دیده،وین بارش چراست ...فاخری جعفر کند دعوت ز همکاران خود دعوت او بهر شرکت اندرین ماتم سراست ادامه دارد...
[ شنبه 11 آذر 1391
] [ 20:44 ] [ محمدحسین تقوایی ] عظم البلاء عظم البلاء قتل الحسین بکربلا العرش صار لقتل سبط محمد متزلزلا یوم القیامه جاء فی عاشور شهر محرم من قتل سیدناالحسین و تابعیه بکربلا راس الامام علی القناه یدار فی طرق الملاء والجسم منه مترب بدمائه مترملا اجر الدموع من العیون علی الحسین و صحبه نوحوا بماتم سیدالشهداء یا اهل الولا الفاخری رثی لمن بکت السماء لقتله قد ناح جعفر الحزین علی الحسین و اعولا
[ شنبه 11 آذر 1391
] [ 20:35 ] [ محمدحسین تقوایی ] شد حسین عاشق،به که؟ عاشق به ذات کبریا شد پر زچه؟ازصیت عشق او همه ارض وسما شد چون که عاشق شد چه کرد او؟کشته در راه خدا شد هان به من برگو که قربانگاه او آیا کجا شد؟..... کربلا شد کربلا شد کربلا شد کربلا شد ............................................................... فاخری تنها راوی مصیبت های عاشورا نیست،بلکه زبان (عرفان و حماسه) عاشورا نیز هست. هنر فاخری در تلفیق این سه چهره ی عاشوراست؛ترکیب عرفان و حماسه و مصیبت. کمتر شاعری را سراغ داریم که در یک سروده این سه عنصر مهم عاشورا را هم زمان به تصویر بکشد.در نوحه ای که مطلع آن چنین است: برو زینب که من قلبی به عشق حق عجین دارم حقیقت هست معشوقم،من این آیین و دین دارم این تلفیق زیبا را مشاهده می کنیم: ...گهی بر نیزه بینی زینبا این راس انور را گهی آغشته می بینی به خون این جسم و پیکر را ببین آنگه که بشنیدی ز حق الله اکبر را گهی خورشید را مانم گهی دریای گوهر را..... درون دل فلک دارم برون دل زمین دارم گل باغ علی هستم بدادست آب زهرایم کشم سر بر فلک اکنون ، ببین رفتن به بالایم اگر چه تشنه می باشم ولیکن غرق دریایم چرا پژمرده باشم من که بشکفته است اعضایم چرا وامانده باشم من براقی زیر زین دارم ...سرم باشد فراز نیزه در ویرانه ها گردم به شهر و کوی و اندر مجلس بیگانه ها گردم به بزم باده و در محفل پیمانه ها گردم شعاع آفتابم من اگر در خانه ها گردم... عقیق و زر و یاقوتم ولادت زآب و طین دارم ...به دفتر فاخری این عشق و این سودا نمی گنجد به الفاظ و عبارت ها چنین معنا نمی گنجد به ظرف و کوزه هرگز آب دریاها نمی گنجد به عالم هان کتاب عاشقی ما نمی گنجد چه دانی آن خط عشقی که بر لوح جبین دارم ادامه دارد...
[ شنبه 11 آذر 1391
] [ 19:21 ] [ محمدحسین تقوایی ] شب هشتم؛ شب علی اکبر می شود دل چه آسمانی تر کربلا را به اشتباه انداخت همه گفتند: وای.....پیغمبر او به میدان و در دل ارباب بود برپا قیامتی دیگر... مثل حیدر چو شیر میجنگید بر زمین ریخت دست و پا وسر کاش باشد دروغ این مقتل حمله ور شد بر او هزار نفر این مدینه است،این حضورعدوست این صدای شکستن پهلوست! ....................... سروده : محمد حسین تقوایی
[ شنبه 11 آذر 1391
] [ 18:48 ] [ محمدحسین تقوایی ] 1-نگاه خاص فاخری به نهضت عاشورا: بی تردید،خمیر مایه ی شعر عاشورایی،نگاه شاعر به این حادثه بزرگ است.هر چه نگاه شاعر به نهضت عاشورا ژرف تر و جامع تر باشد،قطعا شعر وی نیز رساتر،عمیق ترو تاثیر گذارتر خواهدبود. می توان گفت که فاخری از بیشتر شاعران آیینی گذشته مانند محتشم کاشانی،مقبل،وصال شیرازی،قاآنی و عمان سامانی تاثیر پذیرفته است،حتی گاهی تعبیرات نه چندان مناسب شعر عاشورایی را از آنها وام گرفته و در سروده هایش انعکاس یافته است،مانند چرخ و فلک را مسئول شهادت امام حسین دانستن،که استاد شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی آن را مورد نقد قرار داده است: دراین جهان ای فلک چه شور انگیختی جه پرده ای پر زخون به عالم آویختی خیانتی بس بزرگ تو آسمان کرده ای گمان مکن کوچکش که بد گمان کرده ای الا تو طوفان خون در این جهان کرده ای حسین و یاران وی بکشتی ای چرخ دون... گاهی نیز متاسفانه فاخری به بعضی از تحریفات در نوحه هایش دامن زده است: تو مرو به سوی میدان که علی اکبری تو به جمال و نطق وسیرت همه چون پیمبری تو تو میار نام رفتن که زجا کند دلم را تو مرو ز پیش چشمم به خدا که دلبری تو... البته در جایی دیگر به اصلاح آن پرداخته است: ...حسین گفتا برو بابا بزن جام شهادت را بگفت اکبر زنم این جام و جانم زنده تر گردد اما سیری اجمالی در سروده های عاشورایی فاخری ما را با نگاه خاص او به این حادثه آشنا میکند. فاخری بر خلاف برخی از شاعران عاشورایی –حتی آنها که بر وی تاثیر گذاشته اند – به واقعه عاشورا فقط از دید "مصیبت و عزا " نمی نگرد، فاخری نیز مانند شهید مطهری بر این باور است که صفحه "مصیبت " یکی از صفحات عاشوراست؛ وی علاوه بر این زاویه از دو زاویه ی دیگر نیز به عاشورا مینگرد: حماسه و عرفان: ...حسین بن علی کارش نباشد شوخی و بازی به بازی کار مرد نر ندارد هیچ دمسازی بود او افسر ارشد مرامش هست سربازی به شمشیر و به خنجر او کتد پیوسته دمسازی به تیر و یا کمان گوید همی راز نهانی را ........................ ...کربلا هست بیابان فنا گشتن ما آن فنایی که بقا هست بقا هست بقا پاکبازانه بکردیم هنه چیز فدا عاشق سوخته دل تا به بیابان فنا نرود، در حرم دل نشود خاص الخاص ........................... ...اکبر و اصغر من کشته شد و کردم ذوق جان نهادم به میان شمع صفت از سر شوق هم ابوالفضل به میدان فدا دادم سوق تیر گفتم که ببارد به من ازتحت و زفوق کردم ایثار تن خویش ز روی اخلاص ............................. ...ادامه دارد.
[ شنبه 11 آذر 1391
] [ 9:18 ] [ محمدحسین تقوایی ] به صفای غم تو سینه سینا داریم دل بشکسته و پردرد و شکیبا داریم به هوای رخ لیلای سفر کرده ی دل در دل دشت جنون منزل و ماوا داریم ریزه خوار کرم ساقی بزم عشقیم که به سر افسر سلطانی دنیا ذاریم آنچه خوبان همه دارند نداریم ولی سینه ای سوخته با وسعت دریا داریم همه غرق کرم کوثر آل اللهیم چه نیازی به می و کوثر و طوبی داریم؟ شیعه ی درد و گرفتار غم غیبت یار چشم بر جمعه و بر کعبه دلها داریم چشم نمناک و دل منتظر و دست دعا این همه از مدد حضرت زهرا داریم ........................................... سروده:محمد حسین تقوایی
[ شنبه 11 آذر 1391
] [ 8:48 ] [ محمدحسین تقوایی ] بشنو راز حسینی که بپا ماتم از اوست راز او آنکه همه چیز ز بیش و کم ازوست گوبیاید به سرم آنچه که خوش مقدم ازوست به جهان خرم ازآنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست ...گو که از دوست همی نیزه و خنجر بارد داغ صد اکبر و اصغر به دلم بگذارد من حسینم به سرم هر چه که خواهد آرد غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست ...گر مرا پر بشود ساغر و پیمانه عمر من حسینم بزنم نار به کاشانه عمر "فاخری" عاشق مرگم نه که دیوانه عمر "سعدیا" سیل فنا گر بکند خانه عمر دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست مرحوم حجه الاسلام شیخ محمد جعفر فاخری فسایی(1290-1349ه.ش) را به حق میتوان فخر شاعران آیینی و اسوه حسنه مدیحه سرایان اهل بیت(ع)نامید.طبع روان،اندیشه والا،ذهن نقاد،تسلط بر دیوان های شاعران عرب و پارسی گوی،آشنایی با قرآن و حدیث و تسلط بر فنون شعر وشاعری فاخری را شاعری جاودانه ساخته است.اگر چه وی در تمام قالبها و موضوعات شعری طبع آزمایی کرده است،اما بی شک رمز ماندگاری فاخری آثار گرانبها و ارزشمندی است که در حوزه شعر آیینی به ویژه شعر عاشورایی از خود به یادگار گذاشته است. تا یکی دو دهه پیش عمده نوحه ها و مرثیه هایی که از حنجره ی مداحان و نوحه سرایان فسایی به گوش میرسید،عموما از سروده های مرحوم فاخری بود،اما افسوس که این شخصیت-به تعبیر دکتر رستگار فسایی-"بزرگ و ناشناخته"،امروز برای بسیاری از فسایی ها به ویژه مداحان اهل بیت(ع) همچنان ناشناخته مانده است.چاپ و نشر اثر تفسیری منظوم وی با نام "مرات المحبوب" یا "آیینه یوسفی" در سال 1364 به کوشش مرحوم سید محمد صادق رفیعی و همت جمعی از ارادتمندان وی و نیز معرفی فاخری در کتاب "پلکان های نقره ای" اثر ارزشمند استاد جواد جعفری فسایی(سها) نیز تاکنون نتوانسته غبار گمنامی را از چهره این شخصیت بزرگ بزداید. رمز توفیق مرحوم فاخری در خلق سروده های آیینی به ویژه عاشورایی های ماندگار را در سه چیز می توان بیان کرد: 1-نگاه خاص و متفاوت فاخری به نهضت عاشورا 2-زبان ویژه فاخری 3-تسلط وی بر ادبیات فارسی و عربی
[ جمعه 10 آذر 1391
] [ 21:12 ] [ محمدحسین تقوایی ] تا که بر دامن او دست تولا زده ایم رهی از دل به سوی عالم بالا زده ایم به هوای رخ او مست می "لا"شده ایم گام در مرتبه ی قدسی "الا" زده ایم تا ببینیم رخ هشت و چهار ازلی خیمه در صحن جنون بهر تماشا زده ایم تا دل غم زده بیت الحرم یار شود پای تاسر دل و دل نیز به دریا زده ایم جان ما را به شرار غمش افروخته اند زین شرر شعله به آفاق سراپا زده ایم نرگس مست تو دیدیم در آیینه ی دل طعنه بر دلبری نرگس لیلا زده ایم تا برآید ز پس پرده ز باران دو چشم آب بر خاک ره یوسف زهرا زده ایم ................................ سروده:محمد حسین تقوایی [ جمعه 10 آذر 1391
] [ 11:40 ] [ محمدحسین تقوایی ] هر چند عطش از او توان می گیرد او دست زمین و آسمان می گیرد با دیدن حنجرش پدر می میرد با خنده او دوباره جان میگیرد ............................ با شعله دل،دم از ستم سوزی زد بر خصم زبون رنگ سیه روزی زد هر چند اسیر بود ودستش بسته با خطبه ی خویش بانگ پیروزی زد .............................. آن آیت صبر جلوه ی بیداری می گشت به رگ رگ زمانه جاری ای عشق تو این قامت افراشته را از قامت خم گشته ی زینب داری .................................. با قامت خم شده سرافرازی کرد با آبروی یزیدیان بازی کرد بر چوبه ی محمل سر خود را کوبید این گونه به راه عشق سربازی کرد ................................. سروده: محمد حسین تقوایی [ جمعه 10 آذر 1391
] [ 11:12 ] [ محمدحسین تقوایی ] کتاب (حسین "علیه السلام"؛تفسیر فجر) اثر ارزشمند تحقیقی پژوهشی همشهری و دوست فرهیخته ام آقای ابراهیم الهیاری (اشک فسایی) منتشر شد. نویسنده در این اثر با رعایت ایجاز و تکیه بر منابع اصیل و نیز با نگاهی نو زندگی و شهادت امام حسین(ع) را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. وجود بخشی از سروده های آیینی این شاعر توانمند؛ حلاوت مطالعه کتاب را دو چندان میکند. انتشارات کعبه دل آن را منتشر کرده است. مطالعه این کتاب را به همه دوستداران اهل بیت(ع) توصیه میکنم.شماره تماس با نویسنده کتاب:09173302049 [ جمعه 10 آذر 1391
] [ 9:26 ] [ محمدحسین تقوایی ] حکمت 147 نهج البلاغه،طولانی ترین کلام حکیمانه ی امیر بیان حضرت علی(ع) در میان حکمت های نهج البلاغه میباشد. کمیل بن زیاد که از خواص اصحاب امام (ع) است،نقل میکند که امام(ع)دست مرا گرفت و به خارج از کوفه برد،آنگاه آه پر دردی کشید و سخنانی را بیان فرمود.در این مجال سیری داریم بر این گفتار حکیمانه ی امیر مومنان(ع): امام(ع) در بخش نخست این حکمت با تشبیه دل انسان به ظرف،بحث ظرفیت و شرح صدر را به طور اجمال مطرح میفرمایند و بهترین قلوب را پذیراترین آنها میدانند.سپس حضرت مردم را با سه دسته تقسیم میکنند.معیارامام(ع ) در این تقسیم بندی، علم و دانش اندوزی است،که این معیار نشانگر اهمیت دانش از دیدگاه اسلام میباشد."عالمان ربانی" اولین دسته از مردم هستند که از علم و دانش در جهت رسیدن به کمال انسانی بهره میبرند؛"دانشجویان الهی" که به همین انگیزه علم را از دانشمندان ربانی دریافت میکنند، گروه دوم از مردم میباشند و گروه سوم که خود را به نور دانش روشن نکرده اند و در پناهگاه مطمئن علم پناه نگرفته اند به تعبیر امام(ع)، "همج رعاع" یعنی پشه هایی هستند که با باد به هر سویی میروند و دنبال هر سر و صدایی راه می افتند. در بخش دوم این گفتار حکیمانه امام(ع) با دلایل روشنی برتری علم را بر ثروت بیان میکنند. از دیدگاه امام(ع)، علم از انسان محافظت میکند در حالی که انسان باید نگهبان ثروت باشد؛ علم با بخشش نقصان نمی پذیرد در حالی که ثروت با انفاق کاهش می یابد و نیز صاحبان ثروت با زوال ثروت نابود میشوند در حالی که دانشمندان تا روزگار باقی است،جاودانند. کمیل میگوید: امام(ع) در اینجا به سینه مبارک اشاره کردند و فرمودند: "در اینجا دانش فراوانی انباشته است،ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند آن را بیاموزند". آنگاه امام (ع) حاملان علم را به چهار گروه تقسیم بندی میفرمایند و هر گروه را به دلیلی شایسته حمل علم الهی نمی دانند: گروه اول؛ تیز هوشان غیر قابل اعتماد(که دین را وسیله دنیاطلبی قرار داده و با نعمت ها و حجت های الهی بر مردم فخر میفروشند) گروه دوم؛تسلیم شدگان بی بصیرت (که چون ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند،دچار شبهه و تردید در حق میشوند) گروه سوم؛ لذت جویان اسیر شهوت و گروه چهارم؛ ثروت اندوزان حریص هستند –که به تعبیا امام(ع) این دو گروه اخیر بیش از هر چیز به حیوانات شبیه هستند- و شایستگی و ظرفیت پذیرش دانش الهی را ندارند. در آخرین قسمت این گفتار حکیمانه امام (ع)، اهل بیت (ع) را به عنوان مصادیق اتم و اکمل "عالمان ربانی"معرفی می نمایند. امام(ع) آنها را "حجت های الهی" بر روی زمین میدانند که هرگز زمین از آنها خالی نخواهد بود.آنها کسانی هستند که علم با "حقیقت بصیرت" به سوی آنها هجوم آورده و روح یقین را دریافته اند؛ با بدن هایی زندگی میکنند که ارواحشان به عالم ملکوت پیوند خورده است و آنها جانشینان خدا بر روی زمین هستند. نوشته: محمد حسین تقوایی
[ جمعه 10 آذر 1391
] [ 6:59 ] [ محمدحسین تقوایی ] پرواز عشق با پر گریه میسر است توبه به پای روضه اگر شد چه بهتر است این عشق پر بهاست،به عالم نمیدهم من طعم چای روضه به زمزم نمیدهم.... [ پنج شنبه 9 آذر 1391
] [ 22:37 ] [ محمدحسین تقوایی ] ناز نگهت به پای دل ریخته اند دامی ست که از برای دل ریخته اند هفتاد و دو جرعه از شراب ازلی در ساغر کربلای دل ریخته اند ................................................. من ماندم و دل،شکسته و شیدایی من ماندم و دل به وسعت تنهایی گر لطف تو ای عشق مدد فرماید زین پس من و لحظه های عاشورایی ............................................. وقتی به سر بریده میکرد نگاه میگشت ز راز عشق بازی آگاه هفتاد و دو غصه،یک دل دریایی لا حول و لا قوه الا بالله ............................................ تا قطره ای از عشق به آب و گل ماست دلدادگی و عشق و جنون حاصل ماست آری به خدا،خدا زیارت کرده ست شش گوشه ضریحی که درون دل ماست ........................................... ای هستی کربلا به هستت،زینب(س) ای خون حسین(ع) پای بستت،زینب(س) با خطبه ی آتشین حیدر وارت شد دیو ستم اسیر دستت زینب(س) ............................................. هفتاد و دو داغ گرچه اش پیر نمود با تیغ نگاه،کار شمشیر نمود با هیبت حیدری قدم بر میداشت این گونه امیر شام تحقیر نمود ........................................ در آتش عشق شعله ور میگردی از هر چه که هست بی خبر میگردی با قامت بی قعود تا شط رفتی با سجده ی بی رکوع بر میگردی ........................................ آن روز که پشت خیمه ها محشر بود هنگام عزا گرفتن کوثر بود یک عرش فرشته بود و یک مرد غریب تشییع جنازه ی علی اصغر بود ....................................... سروده ی محمد حسین تقوایی [ پنج شنبه 9 آذر 1391
] [ 20:41 ] [ محمدحسین تقوایی ] |
فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 فروردين 92 |
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |